کد مطلب:53177 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:259

میانه روی در زندگی











علاء بن زیاد یكی از ارادتمندان ثروتمند علی علیه السلام در بصره، بیمار بود امیرالمؤمنین به عیادت او رفت. زندگی وسیع و اتاقهای مجلل و بزرگ توجه امام را به خود جلب كرد، معلوم بود علاء در زندگی زیاده روی كرده است.

فرمود:

ای علاء! تو خانه ای به این بزرگی را در دنیا برای چه می خواهی در صورتی كه تو در آخرت به چنین خانه ای محتاج تری (زیرا كه در این خانه بیش از چند روز نمی مانی ولی در آن خانه همیشه خواهی بود.)

آری! اگر بخواهی در آخرت نیز چنین خانه وسیعی داشته باشی در این خانه مهمان نوازی كن، صله رحم بجا آور و حقوق الهی و برادران دینی را بپرداز! اگر این كارها را انجام دهی خداوند به شما در جهان دیگر مانند همین خانه را می دهد. علاء: دستور شما را اطاعت خواهم كرد.

سپس عرض كرد:

یا امیرالمؤمنین! من از برادرم عاصم شكایت دارم!

حضرت فرمود:

برای چه؟ مگر چه كرده است؟

علاء در پاسخ گفت:

لباس خشن پوشیده، از دنیا كناره گیری نموده است، به طوری كه زندگی را بر خود و خانواده اش تلخ كرده.

فرمود:

او را نزد من بیاورید!

عاصم را آوردند.

امیرالمؤمنین چون او را دید چهره در هم كشید و فرمود:

ای دشمن جان خویشتن! شیطان عقلت را برده و تو را به این راه كشانده است، از اهل و عیالت خجالت نمی كشی؟ چرا به فرزندت رحم نمی كنی؟ گمان می كنی خدایی كه نعمت های پاكیزه را بر تو حلال كرده نمی خواهد از آنها استفاده كنی؟ تو در پیشگاه خداوند كوچكتر از آنی كه چنین اندیشه ای را داشته باشی.

عاصم گفت:

یا امیرالمؤمنین! چرا شما به خوراك سخت و لباس خشن اكتفاء نموده ای؟ من از تو پیروی می كنم.

فرمود:

وای بر تو! من مانند تو نیستم، من وظیفه دیگر دارم، زیرا من پیشوای مسلمانان هستم، من باید خوراك و پوشاك خود را تا آن حد پایین بیاورم كه فقیرترین مردم در دورترین نقاط حكومت اسلام تلخی زندگی را تحمل كند، با این اندیشه كه بگوید:

رهبر و پیشوای من هم مانند من می خورد و مانند من می پوشد، این وظیفه زمامداری من است تو هرگز چنین تكلیفی نداری.

پس از سخنان حضرت، عاصم لباس معمولی پوشید و به كار و زندگی پرداخت.[1] .









    1. بحار 40: ص336 و ج 41 ص121 داستانهای بحارالأنوار، ج 3 ص53.